جدول جو
جدول جو

معنی حشره خوار - جستجوی لغت در جدول جو

حشره خوار
هر جانوری که خوراکش حشرات باشد، بعضی از گیاهان که حشرات کوچک را در برگ های خود می گیرند و جذب می کنند
تصویری از حشره خوار
تصویر حشره خوار
فرهنگ فارسی عمید
حشره خوار
(اَ دَ تَ / تِ)
جانور که غذای او حشره است مانند شارک (طرقه) و ترند (دم سنجه) و خلد (موشکور) و ژوژ (خارپشت). حشره خوارنده
لغت نامه دهخدا
حشره خوار
مایخور مایخوار پوزه دار
تصویری از حشره خوار
تصویر حشره خوار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رشوه خوار
تصویر رشوه خوار
کسی که رشوه می گیرد، رشوه خور، رشوه گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیره خوار
تصویر جیره خوار
کسی که از دیگری جیره می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاره خوار
تصویر پاره خوار
رشوه خوار، رشوه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ سَ)
که تشنگان را کشد. که تشنگان را در خود فروبرد. تشنه کش. بسیار سوزان:
خاصه در این بادیۀ دیوسار
دوزخ محرورکش تشنه خوار.
نظامی.
و رجوع به تشنه کش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آنکس که پاره ستاند. آنکس که رشوت گیرد. رشوت خوار:
فیل بچه میخوری ای پاره خوار
هم برآرد خصم فیل از تو دمار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(پُ خوا / خا)
اجری خوار. راتبه خوار:
نه اجره خوار فروغم نه مرد منّت خضر
توجّهی که درین راه بی چراغ روم.
سنجر کاشی
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ /نِ زَ دَ / دِ)
حسرت خور. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
طعمه خوار. چشته خور. چاشنی خوار. مسته خوار، کسی که چون یکبار مزۀ چیزی را چشد همواره آرزوی آنراکند. در تداول عامه، کسی را گویند که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید، همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظرتجدید آن کمک یا آن پذیرائی باشد. رجوع به چشته خور شود، هر حیوان اعم از درنده و پرنده که او را طعام اندک دهند تا رام شود. درنده یا پرنده ای که بوسیلۀ چشته خوردن رام و اهلی شود:
منع دلم ز دیدن آن خال گو مکن
هرچند مرغ خیره شود چشته خوار به.
مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ /شِ خوا / خا)
ملج. رجوع به ملج شود
لغت نامه دهخدا
سیاه خوار. که سیاهی خورد. (صفت قلم). که غذایش سیاه و تیره است:
تیره ست زهره پیش ضمیر منیر من
خوار است تیر زی قلم تیره خوار من.
ناصرخسرو.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ بَ تَ / تِ)
رشوت خور. مرتشی. رشوت خوار. رشوه خور. رشوه گیر. رشوت گیر. (از یادداشت مؤلف). آنکه رشوه گیرد. پاره ستاننده. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به رشوه و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمزه خوار
تصویر حمزه خوار
حمزه پرست، صوفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه خوار
تصویر پشه خوار
ملج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیره خوار
تصویر جیره خوار
آنکه از مخدوم خود جیره گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که چون یکبار از جانب شخصی بوی کمکی شود یا در خانه، آن شخص از وی پذیرائی بعمل آید همواره توقع تکرار آنرا کند و منتظر تجدید آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوه خوار
تصویر رشوه خوار
آنکه رشوه گیرد پاره ستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره خوار
تصویر پاره خوار
رشوه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجره خوار
تصویر اجره خوار
مزدور مزدبر اجری خوار راتبه خوار موظف
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداران که کف رو هستند و عموما دارای جثه ای کوچک و پوزه ای درازند و بیشتر غذای آنها را حشرات تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشوه خوار
تصویر رشوه خوار
((~. خا))
رشوه گیر، کسی که رشوه دریافت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیره خوار
تصویر جیره خوار
((~. خا))
کسی که جیره دریافت می کند، مجازاً نوکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاره خوار
تصویر پاره خوار
((~. خا))
آن که رشوه گیرد
فرهنگ فارسی معین
رباخور، سودخوار، نزول خور
متضاد: نزول ده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجیر، حقوق بگیر، مزدور
متضاد: جیره ده، مخدوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی